عمه بهار عمه بهار آمد
با چادر رنگين
در اولين ساعت
از ماه فروردين
در كوچه از دستش
ظرف گلاب افتاد
بوي خوشش را برد
اينسو و آنسو باد
اين گونه آبادي
خنديد، خوشبو شد
نوروز عيدي داد
افسرده، خوشرو شد
هــدیــــــه خــــــــدا بشنـــــــو ای آسمــــــــــان آبـــــیرنگ!
ای زمیــــــــــن بـــــزرگ و رنگــــــــــارنگ!
بشنـــــو ای مــــــــــاه! بشنــــــــــو ای خورشید!
بشنـــــوید ای ستـــــارگـــــان قشنگ!
تکـههــاي نـونـــوار تکههاي پارچه
گوشهگوشه بر زمين
اين يکي حرير سبز
آن يکي کتان و جين
سطل مادرم پر از
تکههاي نونوار
اين شده لباس شب
آن يکي لباس کار
شعر شماره 102 غصه جديد یک هفته پیش مادر/
یک هفته پیش بابا/
هستم کنار هر دو/
اما همیشه تنها/
بابا به فکر کارش
/
مادر پی خرید است/
توی دلم همیشه/
یک غصه جدید است